روزگار بهاری

...

...

شايد باورتون نشه ولي به همون اندازه که بهار در نقاشيو مخصوصا دقت در رنگ آميزي تبحر داره که من هر چي بچه هم سنو سالشو ديدم اصلا به خوبي بهار نبود مهيار هم خيلي به نقاتشي علاقه داره .البته به نظر من علاقه يه چيزيه و توانايي يه چيز ديگه که خدارو شکر همه ميگن مخصوصا بهار خيلي توانايي زيادي تو نقاشي داره و مهيار هم با اين سن کمش که الالن حدود يکسال و نيمشه به حدي هنرمندانه مدادرنگي رو دستش ميگيره که همه تعجب ميکنن. در ضمن مهيار الان حدود يکماهي ميشه که از پوشک گرفته شده بهار خانم نازنازي تا دو سال و دو ماهگي پوشک مي شد اما اين فسقل پسر مامان خيلي خوب تونست خودشو کنترل کنه . ماشالا به بچم نابغه است..... و البته يه هزينه پوشک که الان بسته ا...

...

  دیروز ١٣ اسفندبود و رو زتولد خانمی من اینم عکساشه و داداشیش   ...

اينروزا هوا خيلي گرمه و بهار و مهيار ناقلا لباس موقع خواب نميپوشن خيلي گرمايي ان و نسبت به تحمل گرما بي طاقت . تو اينروزا ي گرم چي مي چسبه؟ آبتني و آلاسکا خورون از اونجاييکه بهار عاشق شير توت فرنگيه براش دائم با شير توت فرنگي آلاسکا درست ميکنم و بعد ازظهرا ميخوره ضبام وقتي هوا خنک تر ميشه سه تايي با هم ميريم پارک محلي نزديک خونمون به هرسه تامون کلي خوش ميگذره . ديروز پدر جون و مادرجون مامانيش اومدن دنبالشونو اونارو برديم کوهسنگي خيلي با حال بود پاهاشونو ميکردن تو آبها و تازه درشکه هم سوار شديم . مهيار خيلي خوشش اومده بود و ميگفت اسب   ...

حدود نيمه خرداد ماه بود که به مسافرت رفتيم با عمو محسن خيل يبهمون خوش گذشت و از همه بيشتر به بچه ها با سروناز و امير علي،دختر و پسر عموي بهار و مهيار . بهار خيلي شجاع شده بود و توي آب با باباش ميرفت و به اصطلاح خودش خونه دريايي مونو خيلي دوست داشت اما مهيا رخيلي تو آب نرفت ولي با ماسه ها کنار ساحل بازي کرد.  

...

...